آرزویی که برآورده شد

ساخت وبلاگ

رایا هر شب با شنیدن قصه های پگاه قصه گو و البته بعد از قصه ترانه ی گنجشک لالا به خواب می ره ...

یکی از بزرگترین دغدغه های ذهنیش این بود که خاله پگاه زنده است ؟ کجا زندگی می که ؟ واقعا تو ایرانه ؟ یعنی می شه یه روز از نزدیک ببینمش ؟ من اگه ببینمش خیلی خوشحال می شم ... آرزو میکنم خاله پگاه رو از نزدیک ببینم و...

و هر شب و هر شب این مکالمات تکرار می شد تا اینکه ...

خاله پگاه یه اجرا به مناسب نوروز گذاشت ... اسم برنامه به استقبال نوروز می رویم ....با هنرمندی و عروسک گردانی پگاه رضوی

کجا : پاسدارن ، کافه فرهنگان کی جمعه 4 اسفند ساعت 11 صبح

من و امیر هم تصمیم گرفتیم رایای قشنگمون رو به آرزوش برسونیم و از اونجایی که برنامه برای بچه ها تدارک دیده شده بود فقط برای خودم و رایا بلیط تهیه کردم ... وای چقدر ذوقش رو دوست دارم از روزی که بهش گفتم معیارش شد برنامه .. چند تا دیگه بخوابم خاله پگاه رو می بینم ... شکل عکسشه ؟ واقعا" ؟ اونجا چیکار می کنیم ؟ و ...جمعه صبح انقدر زود بیدار شد و اصرار که بریم دیر می رسیم که وقتی رسیدیم هنوز داشتن صندلیای سالن رو مرتب می کردن ولی ما سرخوش و خوشحال تو کافه کتاب قدم زدیم و چندتا وسیله ی فانتزی و البته بدرد نخور خریدیم تا خاله پگاه بیاد و به عنوان اولین نفر بهشون سلام کردیم و کلی از دیدنشون قند تو دل دخترمون آب شد .... خاله آهنگ زد و باعروسکها قصه تعریف کرد و کلی خوش گذشت .... رایا ردیف اول نشسته بود و قبل اینکه خاله پگاه شروع کنه بلند گفت پگاه چرا مامانت رو نیاوردی ؟ ... آخه تو کانال گاهی مامان پگاه قصه ی شب می گه .... پگاه جون هم گفت اگر مامانم بدونه دوستش دارید خیلی خوشحال می شه قول می دم دفغه دیگه بیارمش .... بعد از پایان برنامه هم بچه ها با خاله پگاه عکس یادگاری انداختن و آرزوی دخترم به خاطره تبدیل شد

گل بهارم الهی تمام آرزوهات برات خاطره شن

طاها... یک مرد کوچک...
ما را در سایت طاها... یک مرد کوچک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 17:26