طاها... یک مرد کوچک

متن مرتبط با «از تولد تا پنج سالگی جم لایف» در سایت طاها... یک مرد کوچک نوشته شده است

طاها جان تولدت مبارک

  • امسال با توجه به شرایط خونه و مصادف شدن تولد بچه ها با اثاث کشی تصمیم گرفتیم تولدها رو دیرتر بگیریم ... ۳۱ خرداد ما بشدت درگیر جمع کردن وسایل بودیم ... بچه ها هم خونه ی مامانینا ... ساعت ۷ اومدیم خونه ی مامانینا که بریم باغ ... حالا طاها هم گرفته و بد خلق که من نمی یام و دوست دارم تنها بمونم خونه ... خلاصه با کلی اصرار راضیش کردیم که بیا با ما بریم ... وقتی رسیدیم باغ با کیک و آهنگ تولد سوپرایزش کردیم و بچه ام لبش به خنده باز شد ... هی می گفت خوب شد اصرار کردید اومدما ... خیلی کیف داد ... فکر کردم براتون مهم نیست ... الهی مامان قربون دل نازکت بشه قشنگترینم ... همیشه بخندی نفس مامان ... تولدت مبارک جان دلم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تابستان خود را چگونه گذراندیم

  • امسال تابستون با توجه به شرایط خاصی که برای خونه امون پیش اومده بود یعنی حاضر نبودن خونه ی جدید و سکونت موقت ما تو خونه ی مامان لیلا هر جور که می شد طاها و رایا حال کردند ... چون همزمان خاله راضیه این, ...ادامه مطلب

  • یک سالگی دختر زیبا روی من

  • بانوی کوچک صورتی ام چقدر زیبا و دلبرانه از آغوش خدا جدا شدی و خودت را در آغوش امن مادرانه ام جا کردی ....امروز همان روزی است که تو آمدی ... یادت هست ؟دلم برای دیدنت پر می کشید ... دلتنگ بودنت بودم و د, ...ادامه مطلب

  • دوازده ماهگی رایا

  • دختر زیبا روی من یک سالگیت مبارک ....خانم خوشگلم الان 8 تا مروارید خوشگل داری ... خیلی خوب راه می ری و می دویی ... عاشق بیرون رفتنی و به محض باز شدن در خونه به سرعت می دویی تو آسانسور و هر جی هم که به, ...ادامه مطلب

  • پنج ماهگی دخترکم

  • رایای جانم پنج ماهگیت مبارک ... چقدر زود داری بزرگ میشی عشق مامان.... ماه های زندگیت رسید به انگشت اشاره ... مهمترین اتفاق این ماه اجازه ی شروع غذا از طرف دکتر بود ... که بر اساس علم روز دنیا گفتند از, ...ادامه مطلب

  • تولد پنج سالگی

  • این مامان وبابا به من کلک زدن ... یه روز تولد بابام بود هی به من می گفتن تولدت مبارک و بوسم می کردن ... منم هی اصرار که تولد باباست نه من .... نگو تولد منم بود سرمو شیره مالیدن بهم نگفتن تااااااا امروز  واسه من همه چیز تولد مهمه کیک ... تزئینات ... مهمونایی که دوستشون دارم ، و البته کادوهای تولد به من گفتن امروز تولدمه و منم 20 روزی هر روز از اول انگشتامو شمردم تا برسیم به امروز  به خاطر علاقه ی خیلی خیلی زیادم به دایناسورا ، کیک تولدمو یه تیرانازروس دوست داشتنی انتخاب کردیم ... اما وقتی رفتیم واسه خرید تزئینات ، هیچ چیز دایناسوری ای یافت نشد ، و از اونجائیکه واسه,تولد پنج سالگی,تولد پنج سالگی منوتو,تولد پنج سالگی دخترم,تولد پنج سالگی پسرم,از تولد تا پنج سالگی gem life,تولد تا پنج سالگی,از تولد تا پنج سالگی,بسته تولد تا پنج سالگی هوشان,از تولد تا پنج سالگی جم لایف,از تولد تا پنج سالگی دانلود ...ادامه مطلب

  • اولین مروارید افتاده

  • 23 مرداد 1390 شام خونه ی مامان لیلا اینا بودیم .... اخر شب وقتی داشتم با عمو محمد کشتی می گرفتم دستم خورد تو دهنم و دندون یه ذره لقم کنده شد .... بماند که از دیدن خون کلی ترسیدم و گریه کردم اما وسط گریه هام وقتی تو آینه خودمو دیدم از  بی دندون شدنم خنده ام می گرفت ... چون دیر وقت بود و دور از انتظار ... مامان و بابام به جای فرشته ی دندون بهم قول جایزه دادن از مامان لیلا و بابا اکبرم نقدی گرفتم  از نظر خودم این بزرگترین نشانه ی امادگی رفتن به مدرسه است ... هورااا  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها