شام خونه ی مامان لیلا اینا بودیم .... اخر شب وقتی داشتم با عمو محمد کشتی می گرفتم دستم خورد تو دهنم و دندون یه ذره لقم کنده شد .... بماند که از دیدن خون کلی ترسیدم و گریه کردم اما وسط گریه هام وقتی تو آینه خودمو دیدم از بی دندون شدنم خنده ام می گرفت ...
چون دیر وقت بود و دور از انتظار ... مامان و بابام به جای فرشته ی دندون بهم قول جایزه دادن از مامان لیلا و بابا اکبرم نقدی گرفتم
از نظر خودم این بزرگترین نشانه ی امادگی رفتن به مدرسه است ... هورااا
طاها... یک مرد کوچک...
برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 103