اولین مروارید افتاده

ساخت وبلاگ
23 مرداد 1390

شام خونه ی مامان لیلا اینا بودیم .... اخر شب وقتی داشتم با عمو محمد کشتی می گرفتم دستم خورد تو دهنم و دندون یه ذره لقم کنده شد .... بماند که از دیدن خون کلی ترسیدم و گریه کردم اما وسط گریه هام وقتی تو آینه خودمو دیدم از  بی دندون شدنم خنده ام می گرفت ...

چون دیر وقت بود و دور از انتظار ... مامان و بابام به جای فرشته ی دندون بهم قول جایزه دادن از مامان لیلا و بابا اکبرم نقدی گرفتم 

از نظر خودم این بزرگترین نشانه ی امادگی رفتن به مدرسه است ... هورااا

 

طاها... یک مرد کوچک...
ما را در سایت طاها... یک مرد کوچک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 103 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 9:22