یک سالگی دختر زیبا روی من

ساخت وبلاگ

بانوی کوچک صورتی ام 

چقدر زیبا و دلبرانه از آغوش خدا جدا شدی و خودت را در آغوش امن مادرانه ام جا کردی ....

امروز همان روزی است که تو آمدی ... یادت هست ؟

دلم برای دیدنت پر می کشید ... دلتنگ بودنت بودم و دلتنگ برادرت ... من بودم و اتاق عمل و انتظار دیدنت 

صدای گریه ات قلبم را آرام کرد و اشک شوق از چشم های پر انتظارم چکید ...

لحظه ی تولد برادرت برایم تداعی شد باز اشک ریختم ...

تو را لای یک پارچه ی سبز نشانم دادند... خدایا ... بزرگیت را شکر ... چقدر زیبا بودی ... فرشته بودی اما بالهایت را پیش خدا جا گذاشته بودی .... صورتت را به صورتم چسباندند و تو آرام شدی ... اشک شوق باز هم چکید ... چقدر لمس تو لذت بخش بود ... چقدر دلچسب بود داشتن چون تویی زیبا ...

حالا یک ساله شدی ... بختت خوش عزیزکم ... سالروز زمینی شدنت مبارک بانوی مهر و ماه من ... دوستت دارم به اندازه ی خدا

طاها... یک مرد کوچک...
ما را در سایت طاها... یک مرد کوچک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 99 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:14