هر وقت رایا می خنده یاد ذوقت می افتم ، وقتی که طاها بهت گفت بچه امون دختره یادته ....هیچ وقت اون لحظه و قیافه ی خوشحالت از یادم نمی ره هیچ وقت... طاها هم بعضی وقتا دلتنگیتو می کنه ... می گه یادته مامان اشرف بهم می گفت تی بلا می سر ... جای خالیت انقدر واسش سنگین می یاد که گاهی با اومدن به اکباتان هم مخالفت می کنه ، می گه دیگه مامان اشرف نیست که ما بریم بهش سر بزنیم برای چی بریم اونجا...
دلم خیلی تنگته ، دل هممون خیلی تنگه برات ... کاش بودی و رایا رو می دی که جبران همه ی بد قلقیای بچگی طاها رو هم داره می کنه ... مامانم می گه بعضی وقتا شبیه تو میشه ... یقین دارم که می بینیمون ... برامون آرزوهای خوب کن ...
طاها... یک مرد کوچک...برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 125