رایای هفت ماهه

ساخت وبلاگ
پرنسس مامان هفت ماهگیت مبارک.

برخلاف طاها که سینه خیز رفتن رو دوست نداشت شما علاقه ی زیادی به خزیدن داری و از اول این ماه نهایت تلاشتو کردی و 18 ام دی ماه وقتی طاها رو زمین در حال درس خوندن بود خودتو به سرعت رسوندی به کتابای داداشی .... جوری که شوکه شدیم .... حالا کاملا مسلط سینه خیز می ری ، دور می زنی و حتی می تونی از حالت نشسته به روی سینه بیای زمین و برعکسش .... یه جورایی هم در تلاشی که یه جا رو بگیری و بلند شی اما وقتی ایستاده نگهت می دارم قدمی بر نمی داری ... خوب البته انقدر سوپرایزمون کردی که انتظاراتمون ازت رفته بالا... خلاصه این روزها خونه خودمون و مامان لیلا اینا شبیه پیست مسابقه شده ... میزا رو جابجا کردیم و شما اون وسط واسه خودت می چرخی 

اگه سر حوصله باشی حسابی با اسباب بازیات سرگرم میشی ... البته ترجیح می دی همیشه یه نفر کنارت باشه و تنهایی رو دوست نداری و اگه اون یه نفر طاها باشه دو ساعت هم بازی می کنی

هنوزم وقتی داداشی رو می بینی بشدت ذوق می کنی و می خندی...

مدتهاست دالی بازی می کنیم و تو خیلی دوسش داری ... حتی گاهی خودت تنهایی با پتوت دالی بازی می کنی... 

19 ام دی ماه برای اولین بار گذاشتمت تو روروئک و تو بدون لحظه ای درنگ شروع کردی به حرکت دنبال داداش که تو رو تشویق به حرکت می کرد .... الان مهارت بیشتری کسب کردی ودنده عقب می ری و دور هم می زنی 

یه چند روزی من و خاله مهدیه واست دس دسی کردیم و شعر خوندیم و روز 22 دی ماه شروع کردی به دس دسی کردن ....الان قشنگ صدای دستای کوچولوت وقتی دس دسی می کنی شنیده می شه

دخترم انقدر شکمو ... اصلا نباید وقت غذات بگذره وگرنه قیامت می کنی ... تازه غذای خودتو که می خوری هیچ ، با ما و از غذای ما هم می خوری و اگه قاشقا دیر برسه بهت می زنی زیر گریه ... ماست رو دوست داری چیزی که طاها از بچگی خوشش نمی یومد .... و این شکمو بازی تو گاهی طاها جانی رو قلقلک می ده که یه چیزایی رو امتحان کنه ... ولی هنوزم ترجیح می ده وقتی تو غذا می خوری نگاهت نکنه و همش درگیره باهات...هنوزم گاهی از اینکه خاله، عمه ، مامانی و بابایی با تو سرگرم شن بشدت ناراحت می شه ... یه بار گفت چطور رایای فسقلی رو همه می بینن و میگن سلام قربونت برم من اما به من یه سلام معمولی هم نمی دن ( البته کمی اغراق می کنه اما خوب پسرکم از این که کمتر مرکز توجهه ناراحته)

دندون چهارمت 21 دی ماه بالا سمت راست ، کنار دو تا دندون وسطیا که در نیومده هنوز در اومد ...

28 ام دی ماه موقع خداحافظی با مامان لیلا بای بای کردی .... و حالا هر وقت از جایی می خوایم بریم تند تند بای بای می کنی که بریم یعنی ... دیگه معنی بیرون رفتن رو می فهمی و وقتی یکی لباس بیرون می پوشه با ذوق می ری تو بغلش ... اگرم بغلت نکنه کلی صدا در می یاری و ددددد می کنی و در نهایت می زنی زیر گریه که چرا منو نبردن 

 

وقتی طاها رو می بینی می گی دادا 

وقتی غذا می خوری گاهی میگی هام هام... البته وقتی دوغ می خوری بیشتر می گی به به و قیافه ات خیلی خوردنی میشه 

وقتی لباس بیرون می پوشی و می بینی که یکی لباس بیرون پوشیده یا دست می زنی پشت هم می گی ددددد

خلاصه خیلی شیرین شدی و جاتو تو دل همه پر کردی ... ماشالله به دختر زرنگم

دوستتون دارم خیلی زیاد

 

طاها... یک مرد کوچک...
ما را در سایت طاها... یک مرد کوچک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 147 تاريخ : چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت: 8:48