شانزده ماهگی پرنسس رایا

ساخت وبلاگ


نازنین مامان  شانزده ماهگیت مبارک
شدی عین وروجک آقای نجار ... شیطون و دوست داشتنی
همه ی حرفها رو کاملا درک می کنی اما کمی تو حرف زدن تنبلی می کنی
البته همچنان تو رسوندن منظورت موفقی و همین باعث می شه کسی بهت گیر نده
خیلی به پسرکم زور می گی و بعضی وقتا طاها که هیچ منم جلوت کم می یارم
با وجود اتاق پر از اسباب بازی دست از سر داداش بر نمیداری و به محض اینکه اون بره تو اتاقش تو هم پشت سرش راه می افتی و خودتو با ماشینا و حیوونای دکوری اتاق داداش مشغول می کنی
اگه داداش و بابا بخوان با کامپیوتر بازی کنن توام یه دسته می گیری دستتو و کنارشون می شینی ... مثلا باهاشون بازی می کنی و یهو با دسته می زنی تو سر داداش یا بابا و دادشونو در میاری ... اخه این چه کار زشتیه نمی فهمم .. دعوا و توضیح و توجیه هم این عادت زشت رو از سرت نمی ندازه مدام درگیر داد و هوار کاملا منطقی طاها و زورگویی تو هستیم
به محض ورود بابا به خونه بابا بابا گویان بدو به استقبالش می ری و خیلی مردونه باهاش دست می دی ... و چون بابا همیشه خم می شه و به شما دست می ده فکر می کنی اینکار جز آداب دست دادنه و تو هم سرتو خم می کنی رو به پایین
بعد از اون هم مراحل قسمت کردن بابا فرا می رسه قبل از هر کاری باید با شما قایم باشک بازی کنه ... نوبتی چشم می ذارید و قایم می شید هر چند که چشم گذاشتن تو ۱۰ ثانیه هم طول نمی کشه .... ولی توانایی عجیبی تو قایم شدن داری و به هیچ وجه خودتو لو نمی دی ....
بعد دوتایی گربه می شید و مَ مَ کنان کل سالن رو چهار زانو راه می رید باهم عشق می کنید....
بعد نوبت داداشه که با بابا بازی کنه ولی بازم تو خودتو قاطی می کنی و می ری می چسبی بهشون با هم فوتبال یا کامپیوتر بازی می کنید.
دیگه از صندلی غذات استفاده نمی کنی و دوست داری با ما سر میز بشینی ... البته بیشتر دوست داری هر کاری طاها می کنه رو انجام بدی .... مثلا اگه اون بره جلوی تلویزیون توام بشقابتو بر می داری و می ری پیش داداش... هر چند که طاها از شیوه غذا خوردن شما زیاد خوشش نمی یاد اما مرغ تو یه پا داره...
همچنان عاشق میوه هستی و کلا زمان زیادی رو جلوی یخچال می گذرونی ... به اتنخابهای منم اعتماد نمی کنی و باید خودت میوه اتو برداری
بهت می گم دادا کجاست می گی نیس و دستاتو با ناز به نشونه تیست رو به بالا می گیری می پرسم کجاست می گی مَس و در جواب کی می یاد دو تا انگشتتو نشون می دی و می گی ده
هر چی برداری و بهت بدن می گی ایسی ( مرسی)
شبا می ری پیش بابا و دلبرانه می گی بابا ش ش (شب بخیر ) و بوسش می کنی
به شیر و پستونو می گی َشی
به بیا می گی اِه اِه مثلا صبح که بیدار می شی رو تختت وایمیستی و داد می زنی ماما آِه اِه و من می فهمم که تو چی می خواای ...

به خاله می گی آییی بعضی وقتا هم می گی آییا 

به عمو می گی عموووو 

و از مدتها پیش هم به عمه می گفتی اَ ممم 

به تمام پسرای تا 14 سال می گی دادا و با دوستای طاها رابطه ی خیلی خوبی داری مخصوصا کیارش 

از 14 سال تا یه جایی که معلوم نیست کجا و عمو ها شروع می شن به پسرا لقب آدا رو می دی 

خلاصه که شیرینی دخترک ... خیلی دوستت دارم 

ماشاالله


 

طاها... یک مرد کوچک...
ما را در سایت طاها... یک مرد کوچک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 118 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:59