دیگه مهد نمی رم

ساخت وبلاگ
یادم نیست گفتم بهتون یا نه !!!! بلافاصله بعد از تعطیلات عید پروژه مصاحبه واسه ثبت نام مقطع پیش دبستانی من شروع شد !؟!؟! ... اخه واقعا پیش دبستانی مصاحبه می خواد ؟ واسه من که زیاد مهم نبود ... می رفتم و مصاحبه و با کارنامه ی مورد تائید می یومدم بیرون ... کجا ها رفتم ؟ پیشگامان ، رهیار ، علوی ، علامه ، سیمای فرهنگ ... همشون خوب بودن اما از همه بهتر سیمای فرهنگ بود چون خیابون روبرویی خونه ی مامان لیلا بود و نهار نمی موندم و با اینکه اصلا مثل بقیه مدرسه هایی که رفتم رنگی رنگی و خوشگل نبود و واقعا محیطش مدرسه ای بود ( از دید مامانم ) اما بشدت پسندیدمش و بعد از اونجا پامو کردم تو یه کفش که من اینجا می رم این مدرسه خیلی خوبه ... هر جا هم که بعدش رفتم مصاحبه می گفتم می رم امتحان می دم اما منو سیمای فرهنگ ثبت نام کنید .... خلاصه از اونجایی که مرغ من یه پا داشت .... دو سه روزی مامانم کار و زندگی رو ول کرد و رفت تحقیقات محلی از مادرایی که بچه هاشون اونجا می رفتن که خدا رو شکر ناراضی اصلا نداشت  .... و بعد از کلی تحقیق قرار شد امسالو برم سیمای فرهنگ ... باشد که مقبول واقع شود .

 

بعد از ثبت نام تصمیم بر این شد که من تا آخر مرداد برم مهدکودک و شهریور رو استراحت کنم .....

اما .... 

از اواخر تیر یکی یکی دوستام از مهد خداحافظ شدن سامیار دوست ، رادین براری ، پارمیس ، حنانه، آوا ، سارینا ، ساینا و خیلیای دیگه  و با رفتنشون من شروع کردم به سوال پرسیدن ...

مامان چرا سامیار بزرگ شده و میره مدرسه اما من نمی رم هنوز ؟

مگه منو رادین دوتامون شش سالمون نیست پس چرا اون نمی یاد مهد ؟

پارمیس الان می ره مدرسه یا استراحت می کنه خونه ؟ یعنی من دیرتر می رم مدرسه که دیرتر قراره استراحت کنم ؟ 

و ...و ...و هزاران سوال دیگه 

خلاصه انقدر گفتم و پرسیدم که پنجشنبه 31 تیر ماه مامانم بهم گفت اگه بخوای می تونی دیگه مهد نری و به جاش کلاس اسکیت و زبان ثبت نامت کنم البته تا شروع کلاسها باید بدون بهونه گیری بری خونه مامان لیلا ... نظرت چیه ؟ منم از خدا خواسته بدون ذره ای تردید قبول کردم ... می خواستن منو وسوسه کنن هی گفتن دلت واسه خاله سارا و بقیه تنگ نمی شه ... حوصلت سر نمی ره ... منم گفتم اصلا" اصلا" دیگه بزرگ شدم  می خوام استراحت کنم و بعدشم برم مدرسه 

پی نوشت : رفتم از خاله سارا و دوستام خداحافظی کردم و دوره ی مهدکودک رو تموم کردم .

پسرکم امیدوارم همیشه و همیشه موفق یاشی

طاها... یک مرد کوچک...
ما را در سایت طاها... یک مرد کوچک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 224 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 9:22